خاطرات و یادداشتهای دور از خانه

کلی کلی چیز بره نوشتن و گفتن دارم؛ یعنی خیلی ها

اما باورتون نمیشه چقدرررررررررر کار دارم و چقدر در حال بدو بدو هستم. نمیدونم چرا هر سال قبل کریسمس این همه کار بره انجام دادن هست. شاید مثل عید خودمون؛ انگار میخوای همه چیو تموم کنی. کاش میشد مثلا پست صوتی گذاشت؛ فکر کنم اینجوووری سریعتر میشد و کمتر فاصله می افتاد بین پست ها؛ شاید!

خاطرات و یادداشتهای دور از خانه...

One of the strangest things ever happend to me!!!!

Can not believe yet 

I wonder if I can talk about it here or not!  too weird, too too weird! 

خاطرات و یادداشتهای دور از خانه...

یکی از مواردی که من به تازگی متوجه اش شدم (نمیدونم چرا تا الان بهش توجه نکرده بودم) اینه که اروپایی ها فقط از چنگال و چاقو برای خوردن غذا استفاده میکنن. حتی اگه بخوان برنج بخورن. و قاشق فقط برای سوپ استفاده میشه.  اینو وقتی متوجه شدم که  دوستانم رو برای شام دعوت کردم؛ من وقتی میز رو چیدم؛ کنار هر بشقاب قاشق و چنگال و چاقو گذاشتم؛ بعد اونها از من سوال کردن که: سوپ هم درست کردی؟‌گفتم نه! و بعدش با تعجب پرسیدن پس چرا قاشق آوردی؟‌ منم گفتم برای برنج! اونها هم همچنان متعجبانه گفتن مگه برنجو با قاشق میخورین!!!  تقریبا ۸ نفر مهمون داشتم که از لوگزامبورگ و آلمان و پرتغال و رومانیا و اسلوواکی بودن و همه اونها گفتن که فقط اگه سوپ باشه از قاشق استفاده میکنن و برای مابقی غذاها فقط از چاقو و چنگال.  خاطرات و یادداشتهای دور از خانه...ادامه مطلب

فکر کنم لوگزامبورگ از معدود کشورهاییه که توش چندین زبان کاملا مختلف رو صحبت میکنن؛ یعنی قطعا کشور های دیگه ایی هم هستن مثل سوییس یا بلژیک یا ایران خودمون. اما فرق اصلیشون با لوگزامبورگ اینه که توی اونها بخش های مختلف کشور زبان های مختلف حرف میزنن؛ اما تو لوکس؛ همه جا حتی پایتخت همیشه مشکل زبان هست. یا حتی محل کار؛ یا فروشگاه و رستوران و غیره. مثلا سرکار من هر روز انگلیسی و فرانسه و آلمانی و لوگزامبورگی و پرتغالی رو میشنوم.  من خودم ترجیحم انگلیسیه؛ اما اگه همکارم فرانسوی باشه؛ با هم فرانسه حرف میرنیم (آلمانیها با هم آلمانی و لوگزامبورگی ها با هم لوگزامبورگی و فرانسوی ها با هم فرانسوی ها؛ پرتغالی ها ه و برزیلی ها هم با هم پرتغالی). فکر نمیکنم به این شکل خیلی رایج باشه توی کشور های دیگه.  مثلا من هفته پیش میخواستم که ماشین بخرم؛ توی یکی از سایتهای فروش ماشین دست دوم توی لوگزامبورگ؛ یک آگهی دیدم که توجهم رو جلب کرد؛ برای همین با صاحب ماشین تماس گرفتم و شروع کردم انگلیسی صحبت کردن- آقای فروشنده با یه انگلیسی دست و پا شکسته گفت که من انگلیسی بلد نیستم؛ آیا شما آلمانی یا لوگزامبورگی بلدین؟ م خاطرات و یادداشتهای دور از خانه...ادامه مطلب

سلام سلام 

امروز اولین جلسه سی ای تی من برگزار شد و خیلی هم به خوبی و در آرامش گذشت. همه ی اساتید اومدن ؛ روند کار یک سال گذشته رو بررسی کردن و برنامه ریزی لازم برای یک سال آینده هم انجام دادیم.

۲ تا ۳ سال دیگه تا پایان این سفر مونده.  

خاطرات و یادداشتهای دور از خانه...

اینجا یه سری ایرانیا هستن که سالهاست اینجا زندگی میکنن؛ مثلا ۱۰-۱۵ سال. آدمای بی سوادی هم نیستن اصلا؛ مثلا دکتر ان استادن یا توی رشته خودشون متخصصن اما با ایران یا ایرانی ها زیاد کانتکت نداشتن و به این خاطر استفاده درست کلمات رو یادشون میره یا مثلا فعل اشتباه به کار میبرن. مثلا دیروز یکی از دوستام برام یه مسیج فرستاده بود که میخواست بگه چقدر هوا خوب و عالی شده: وای طاهره چقدر هوا خوبه؛ آفتابه .. مردما رو چمنا.. سگ ها تو علف ها میچرن.. پرنده ها قناری میخونن همه چی عاااالی.  و اصلا و واقعا متوجه نبود که سگ نمیچره .. یا پرنده و قناری آواز میخونن!!! اینجا بود که خاطرات و یادداشتهای دور از خانه...ادامه مطلب

عصر یک شنبه اس

دارم فیلم سر به مهر رو میبینم. خوشم اومد از فیلم. یعنی تا اینجاش که خوشم اومده؛ حتی اگه آخرش بد تموم شه. 

معمولا وقتی از یه فیلمی خوشم میاد یعنی یه شخصیت توی اون فیلم یه شباهتی به من داشته. یا یه چیزی از درونم رو نشونم داده. 

چرا من داره از این فیلم خوشم میاد؟‌ من شبیه صبام؟

خاطرات و یادداشتهای دور از خانه...

سلام  من معمولا صبح ها که بیدار میشم؛ یه چیزی خورده نخورده میرم آفیس.. یعنی توو راه دیگه اینور و اونور هم نگاه نمیکنم که زودتر برسم.  امروز قرار بود برم پاریس (سفارت کانادا) تا اونجا کارهای ویزای کانادام رو پیگیری کنم. قطار TGV (قطار معروف سریع السیر فرانسه) هر دوساعت از لوگزامبورگ میره پاریس. منم با خودم گفتم اگه قطار ۸ رو سوار شم؛ ۱۰ میرسم پاریس که زمان خوبی برای کارهای اداریه. اما از شانس ما اونروز کارگرهای فرانسوی اعتصاب کرده بودن و قطاری هنوز از فرانسه به لوکس نیومده بود. خلاصه به ما گفتن که اولین قطار به پاریس ساعت ۱۰ میره. من هم چاره ای نداشتم تا اون خاطرات و یادداشتهای دور از خانه...ادامه مطلب

از بهترین ماه های عمر بود.

از روز اولین تا آخرین روزش که امروز باشه. هر روز یه اتفاق خووب. یه خبر خووب؛ چه برای خودم چه برای خانواده.

تنها اتفاق بدش این بود که نتونستم برم ایران؛ که امیدوارم به زودی زود بعد از سفر پیش رو؛ اون هم انجام بشه. 

همه ی ماه هاتون مثل می ۲۰۱۶ باشه. 

خاطرات و یادداشتهای دور از خانه...

سلام سلام سلام امروز بلیط کانادا رو هم گرفتم. انگار همه چیز داره برای رفتن به کانادا جور میشه. نمیدونم گفتم قبلا اینجا یا نه؛ اما قراره توی کنفرانس EdMedia مقالم رو ارایه بدم.  خلاصه اینکه هدف اصلی از این پست قسمت جالب توی بلیط منه. من ۲۵ ژوین ساعت ۱ بعد از ظهر از آمستردام پرواز میکنم و تاریخ ۲۵ ژوین ساعت ۱ بعد از ظهر میرسم ونکوور. نه غلط تایپی ندارم و درست نوشتم. از اونجایی که پرواز ۱۲ ساعت طول میکشه و اختلاف ساعت هم ۱۲ ساعته؛ تقریبا من هیچ زمانی توی راه نبودم. و میشه گفت که تو زمان سفر کردم. و اگه هم من اگه تا آخر عمرم اونجا بمونم؛ انگار ۱۲ ساعت بیشتر از بقیه خاطرات و یادداشتهای دور از خانه...ادامه مطلب